این هم اثری چلیپا گونه از من
انتخاب درست
متنی که بتوان با آن چنین قرینه سازی نمود اندکی دشوار است
Saturday, November 28, 2009
Monday, November 23, 2009
Sunday, November 22, 2009
Friday, November 20, 2009
جدال ابدی
ناهید نوری
به نام خدایی که زن آفرید حکیمانه امثال من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید!
برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید
مرا شکل طاووس کرد و تو را شبیه بز و کرگدن آفرید
به نام خدایی که اعجاز کرد مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف مرا بیکس و بیوطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما بلندگو به جای دهن آفرید
وزیر و وکیل و رئیسات نمود مرا خانهداری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کیس شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر براد پیت من را حَسَن آفرید
برایم لباس عروسی کشید و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را مساویتر از سهم من آفرید
نادر جدیدی
به نام خداوند مرد آفرین که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست نه کار پزشک و پروتز، همین
نداده مرا عشوه و مکر و ناز نداده دم مشک من اشک و فین
مرا ساده و بیریا آفرید جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تکدرخت و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات نشسته مداوم تو را در کمین
به نام خدایی که زن آفرید حکیمانه امثال من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید!
برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید
مرا شکل طاووس کرد و تو را شبیه بز و کرگدن آفرید
به نام خدایی که اعجاز کرد مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف مرا بیکس و بیوطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما بلندگو به جای دهن آفرید
وزیر و وکیل و رئیسات نمود مرا خانهداری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کیس شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر براد پیت من را حَسَن آفرید
برایم لباس عروسی کشید و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را مساویتر از سهم من آفرید
نادر جدیدی
به نام خداوند مرد آفرین که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست نه کار پزشک و پروتز، همین
نداده مرا عشوه و مکر و ناز نداده دم مشک من اشک و فین
مرا ساده و بیریا آفرید جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تکدرخت و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات نشسته مداوم تو را در کمین
Monday, November 16, 2009
Friday, November 13, 2009
Monday, November 9, 2009
پشت هيچستان
واحه ای در لحظه
به سراغ من اگر می ایید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهایی است
که خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته خاک
روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سرتپه معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می اید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگرمی ایید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
سهراب سپهری
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهایی است
که خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته خاک
روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سرتپه معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می اید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگرمی ایید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
سهراب سپهری
.
Saturday, November 7, 2009
دوات
مدائني گفته است :
دواتت را نيكو گردان و در حفظ و نگاهداري اش بكوش كه دواتها خزينه هاي ادب و فرهنگ اند.
جاحظ گويد:
اسم ليقه وقتي صدق مي كند كه آلوده به مركب و داخل دوات قرار گيرد.
استادي گفته است:
بر عهده كاتب است كه ليقه را در هر ماه تجديد كند و در هنگام فراغ از كتابت، در دوات را بگذارد تا از گرد و غبار محفوظ بماند و خط را فاسد و تباه نسازد.
و بدان جهت مركب را مداد ناميده اند كه قلم را مدد مي دهد و كمك مي كند و مركب از آن روي گويند كه از اجزاء چندي فراهم آمده است. كلمه مداد به رنگهاي ديگر نيز گفته مي شود، ولي رنگ سياه پيوسته در كار كتابت مي آيد و به رنگهاي ديگر گاهگاه احتياج مي افتد.
دواتت را نيكو گردان و در حفظ و نگاهداري اش بكوش كه دواتها خزينه هاي ادب و فرهنگ اند.
جاحظ گويد:
اسم ليقه وقتي صدق مي كند كه آلوده به مركب و داخل دوات قرار گيرد.
استادي گفته است:
بر عهده كاتب است كه ليقه را در هر ماه تجديد كند و در هنگام فراغ از كتابت، در دوات را بگذارد تا از گرد و غبار محفوظ بماند و خط را فاسد و تباه نسازد.
و بدان جهت مركب را مداد ناميده اند كه قلم را مدد مي دهد و كمك مي كند و مركب از آن روي گويند كه از اجزاء چندي فراهم آمده است. كلمه مداد به رنگهاي ديگر نيز گفته مي شود، ولي رنگ سياه پيوسته در كار كتابت مي آيد و به رنگهاي ديگر گاهگاه احتياج مي افتد.
Tuesday, November 3, 2009
Subscribe to:
Posts (Atom)