پشه اي در استکان آمد فرود
تا بنوشد آنچه واپس مانده بود
کودکي-از شيطنت- بازي کنان؟
بست با دستش دهان استکان!
***********************
پشه ديگر طعمه اش را لب نزد
جست تا از دام کودک وارهد.
خشک لب؟ مي گشت؟ حيران؟ راه جو
زيرو بالا? بسته هر سو؟ راه او.
***********************
روزني مي جست در ديوار و در
تا به آزادي رسد بار دگر.
هر چه بر جهد و تکاپو مي فزود
راه بيرون رفتن از چاهش نبود
**********************
آنقدر کوبيد بر ديوار سر
تا فرو افتاد خونين بال و پر
جان گرامي بود و آن نعمت لذيذ؟
ليک آزادي گرامي تر؟ عزيز.